دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد
گفته بودی یوسف گم گشته باز آید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد . . .
یک شنبه 10 خرداد 1394
ن : SHAHℜÀℳ
مَرْد ْ باْشْ
اَگَرْ کَسي
نِگآهَتْ
رآ خوآسْتْ
بِگو
وآگُذآر ْ شُدِه !
جمعه 22 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
یادمان باشد که امروز خطایی نکنیمگر در خویش شکستیم صدایی نکنیم پر پروانه شکستن هنر انسان نیستگر شکستیم ز غفلت منو و مایی نکنیم یادمان باشد اگر شاه گلی را چیدیم وقت پر پر شدنش ساز و نوایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم
جمعه 22 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
تا خــــــدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز....می کِشم ناز یکی تا به همه ناز کنم....فقط خـــــــــــــدا رو دارم و بَــــــس ...... سکوت می کنم تا خدا سخن بگوید...رها می کنم تا خدا هدایت کند...دست بر می دارم تا خدا دست به کار شود ...خودم را ب او میسپارم تا آرامـــــــــــــــ شوم.....
جمعه 22 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
چه سکوتی دنیارا فرا میگرفت اگر هرکس به اندازه ی صداقتش سخن میگفت... عاشقم..... اهل همین کوچه ی بن بست کـناری ، که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجــــــــــــــــــــــــــــا ؟ کوچه کجـــــــــــــــــــــــا ؟ پنجره ی باز کجــــــــــــا ؟ من کجــــــــــــــــــــــــــا ؟ عشق کجــــــــــــــــــــــا ؟ طاقتِ آغاز کجــــــــــــــا ؟ تو به لبخند و نگاهــــــی ، منِ دلداده به آهــــــــــی ، بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهـــــــــی...... گُنــــــــــــه از کیست ؟ از آن پنجره ی بــــــــــــــاز ؟ از آن لحظه ی آغـــــــــــــاز ؟ از آن چشمِ گنه کــــــــــــار ؟ از آن لحظه ی دیـــــــــــدار ؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغـــــــــــــــــــــوش بگیرم....♡ ☆☆☆
جمعه 15 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
. روزى نيوتن به محضر لرى رفت!
لر از نيوتن پرسيد شنيدم گفتى يک کيلو پنبه با يک کيلو آ هن برابر است ؟
نيوتن گفت بله!
لر فرمود يک کيلو آ هن و يک کيلو پنبه آ وردند!
ابتدا با آ ن پنبه به سر نيوتن زد و سپس با آ هن!!!!
و سپس پرسيد کدام سنگين تر بود ؟
نيوتن از همان لحظه به اسلام گرويد و در لرستان به دامدارى مشغول شد!!!!!!(laugh)
جمعه 15 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
مورد داشتيم
.
.
.
دختره با مامانش از جلوي مغازه ايزوگامي رد ميشن، دختره ميگه مامان من ازين لواشک متري ها ميخوام.
.
مامانشم گفته بيا بريم دخترم، تو که تحصيلکرده هستي چرا؟؟؟؟ اينا غير بهداشتيه!!!!!
.
.
.
بيچاره پدر خانواده
جمعه 15 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
متاهل ها میخواهند طلاق بگیرند مجردها میخواهند ازدواج کنند
شاغلان از شغلشان مینالند بیکارها دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند ثروتمندان از دغدغه مینالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند مردم عادی میخواهند مشهور شوند
سیاه پوستان دوست دارند سفید پوست شوند سفید پوستان خود را برنزه میکنند
هیچ کس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است : "قدر داشته هایت را بدان و از آنها لذت ببر"
جمعه 15 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
با دختره رفته بودم رستوران
نمكدونش از اين پيچوندنيا بود
هي تكونش ميداد، نمك نميومد،
خيلي آروم تو گوشش گفتم بپيچونش
اونم اول يه نگاه به دور و برش كرد و بعد نمكدونو گذاشت تو كيفش.
.
.
.
هيچي ديگه، صاحب رستوران كه تعطيل كرد پرنده فروشي زد
نمكدونه هم به اذن خدا از تو كيف دوستم به معراج رفت، منم كه الان تو تيمارستان روزبه نشستم دارم با كفگير چمن ميخورم (crazy)(crazy)(crazy)
جمعه 15 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
نیازی نیست اطرافمان پر از آدم باشد ...
همون چند نفری که اطرافمون هستند آدم باشند کافیست ...!
بابام واسه مامانم گل خریده برده بهش داده مامانم میگه گله ؟ بابام میگه تا نظر کمک داور چی باشه ؟
مامانمم برگشته میگه نظر کمک داورو نمی دونم ولی نظر کمیته انضباطی اینکه امشب گشنه بخوابین تا دیگه منو مسخره نکنین
سه شنبه 12 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
هیچ وقت گریه کردن را آرزو نکردم اما غم زمانه اشک هایم را جاری کرد؛آرزو کردم همان گونه زندگی کنم ک دلم میخاست اما افسوس دلم آنگونه زندگی کرد ک زمانه میخاست
بودن با كسي كه دوسش نداري و نبودن با كسي كه دوسش داري هر دو رنج است پس اگر همچون خود نيافتي مثل خدا تنها باش...
سه شنبه 12 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
مورد داشتیم دختره رفته تو صف نونوایی، شاطر بهش گفته کسی جلوتر از شما هست؟
دختره گفته نه! من بچه اولم ولی الان میخوام درسمو ادامه بدم!
.
.
.
.
.
.
.
.
میگن شاطره رو خودش کنجد پاشیده و پریده تو تنور!
سه شنبه 12 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
روزی از کوچه پس کوچه های پایین شهر میگذشتم ، چشمم به مردی با لباس و کفشهای گرانقیمت افتاد که به دیواری خیره شده بود و میگریست . نزدیکش شدم و به نقطه ای که خیره شده بود با دقت نگاه کردم نوشته شده بود :
"این هم میگذرد"
علت را پرسیدم، گفت:
این دست خط من است ، بیست سال پیش در این نقطه هیزم میفروختم .
الان صاحب چندین کارخانه ام.
پرسیدم پس چرا دوباره به اینجا برگشتی؟
گفت آمدم تا پر رنگتر بنویسم :
"این هم میگذرد"a
جمعه 8 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
خدایا
عشق من میشی؟
عزیزدلم میشی؟
خسته ام..
تنهام.. میخوام تنهاییمو تو پر کنی؟
با همه ی بزرگیت، پا میذاری تو قلب کوچیکم؟ ﺧــــــﺪﺍﻳـــــﺎ...
ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺭﺍ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ؟
ﺑﺮﺍﯼِ ﮔﻔﺘﻦ ! ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ِ ﺷﻨﻔﺘﻦ ِ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼِ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﺑﺴﯿﺎﺭ. .
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﻐﺾ ﮐﻨﻢ
ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﯽ :
ﻣﮕﺮ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻐﺾ
ﮐﻨﯽ. .
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ ؟
ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﯽ : ﺟﺎﻥِ ﺩﻟﻢ...
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﯿﺎیم به بالینت؟
بیامودیگر هیچگاه باز نگردم
تمنامیکنم خداااا..
شنبه 2 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
بــــاید بــاور کنــیم !
"تنـهـــایی" . . .
تلـــخ تــرین بــلایِ بــودن نیــســت . . .
چیـــزهـای بـدتــری هـم هســت . . .
روزهـــای خستـــه ای که در خـلـوتِ خـانـــه، پـیـــــر می شــوی . . .
و ســال هــایی که ثانــیه به ثانیــه از سَــر گذشتــه اســت. . .
تو این فیلم خارجیا میخوان بچه رو شاد کنن یه دونه شکلات در میارن میدن بهش!
حالا عموی ما می خواست ما رو شاد کنه پلکاشو برمی گردوند ما عین سگ می ترسیدیم
شنبه 2 اسفند 1393
ن : SHAHℜÀℳ
یارو... خواب دیدم با خانمم رفتیم پاساژ
هی اون میخره هی من کارت میکشم
.
.
. یهو از خواب پریدم دو سه بار موجودی گرفتم …
آخرش بانک گفت:
بخدا خواب دیدی
تو اصن زن نداری
بگیر بکپ…!
پنج شنبه 13 آذر 1393
ن : SHAHℜÀℳ
عروسه زنگ میزنه به مادر شوهرش که طبقه بالایی خونه شون زندگی میکرده، میگه: طوطیم گمشده...
مادر شوهره میگه: خب به ما چه...؟
میگه: خواستم بدونین اگه پیداش کردین هر چی درباره فامیل شوهر میگه اعتقادات شخصی خودشه...!
به من ربطی نداره...!
پنج شنبه 13 آذر 1393
ن : SHAHℜÀℳ
عروسه زنگ میزنه به مادر شوهرش که طبقه بالایی خونه شون زندگی میکرده، میگه: طوطیم گمشده...
مادر شوهره میگه: خب به ما چه...؟
میگه: خواستم بدونین اگه پیداش کردین هر چی درباره فامیل شوهر میگه اعتقادات شخصی خودشه...!
به من ربطی نداره...!
سه شنبه 27 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
با اونی باش که ...
عشقت رو بفهمه، دلتنگیت رو درک کنه
وفاداریت رو ارج بده، محبتت رو وظیفه ندونه
فقط تو رو دوست داشته باشه
قدر یکی مثل تو رو بدونه
فقط با اونی باش که ...
تفاوت تو رو با بقیه تشخیص بده !
سه شنبه 27 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
توکه باشی ...
پائیز را
بهار ترجمه میکنم!
باران را ترانه!
زندگی را شادمانی !
خودم را پرنده !
پرنده را کودک!
و
تورا عشق.. عشق..عشق!!!
سه شنبه 27 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت!.. چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی شکست با کوزه است…..
آدم ها را از آنچه درباره ی دیگران میگویند بهتر میتوان شناخت تا از آنچه درباره ی خود میگویند!...
پنج شنبه 22 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
زندگی چیدن سیبی است باید چیدو رفت
زندگی تکرار پاییز است باید دیدو رفت
زندگی رودی است جاری هرکه آمد کوزه ای پر کردو رفت
قاصدک این کولی خانه به دوش روزگار
کوچه گردی های خود را زندگی نامیدو رفت
تا کجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت؟
تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت؟
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار؟
خسته ام از زندگی با غم های بی شمار
پنج شنبه 22 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
عروسی داییم بود بعد داییم بزرگم 1 میلیون پنج تومنی تقلبی گرفته بود ک بپاچه سر دوماد پرچم خانوادرو ببره بالا ک بگه مثلن ما مایه داریم!!!!!!
خلاصه داشتیم می زدیم می رقصیدیم و داییمم همینجور پول می پاچید رو سر ما
ما ک می دونستیم تقلبیه اصن تخممونم نبود فقط می رقصیدیم ...همه کفشون برید بود وسط رقص بودیم ک داییم یهو داد زد یه بسته پنج تومنی واقعی اشتباه پاچیدم ! !!! همه ما این شکلی شدیم :|
عین یه گله گرگ ک می زنه به گوسفندا پریدیم رو مهمونا پولارو جمع کردیم7-8 نفر دستو پاشون شکست ....
بابا بزرگم زیر دست و پا موند همونجا بگا رفت فوت کرد..دخترخالم پرده اش پاره شد از شیش نقطه...دایی کوچیکم دماغش از سه نقطه شکست ..خالم رباط پاره کرد... ر...
ولی خوشبختانه کل 500 تومن رو جمع کردیم -_-
پنج شنبه 22 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
پسره به مادرش گفت با اين قيافه ترسناكت چرا اومدی مدرسه؟ مادر گفت غذاتو نبرده بودی،نميخواستم گرسنه بمونی.پسر گفت ای كاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگي من نشی... همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید.. چندسال بعد پسر در 1شهر ديگه دانشگاه قبول شد و همون جا کار پیدا کرد و ازدواج كرد و بچه دار شد. خبر به گوش مادر رسيد . مادر گفت بیا تا عروس و نوه هامو ببینم.اما پسر میترسید که زنش و بچش از ديدن پیرزن یه چشم بترسن..چند سال بعد به پسره خبر دادن مادرت مرده .. وقتی رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط 1 يادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود: پسره عزيزم وقتی 6سالت بود تو 1تصادف 1چشمتو از دست دادی،اون موقع من 26سالم بود و در اوج زیبایی بودم و بعنوان 1مادر نميتونستم ببينم پسرم 1چشمشو از دست داده واسه همين 1چشممو به پاره تنم دادم،تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی كنی پسرم .مواظب چشم مادرت باش .. اشك در چشمهای پسر جمع شد.. ولی چه دیر... سلامتی تمام مادرا لايك كنيد.../
مورد داشتیم پسره زنگ زده ۱۱۰ گفته :
به دادم برسید دو تا دخترا دارن سر من دعوا میکنن
پلیس اومده گفته : خب دعوا کنن تو چرا ترسیدی ؟
پسره گفته : آخه اونکه زشت تره داره برنده میشه
چهار شنبه 21 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
دنیا
بسیار زیباتر میشد اگر انسانها
به جای دین ، به انسانیت معتقد بودند،
انسانیت چیزی ست ورای همهی ادیان ،
انسانیت ، مهربانی ست . نماز و دعا و روزه ندارد ، انسانیت
گاهی یک لبخند است که به کودک غمگینی
هدیه میکنید ...
چهار شنبه 21 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
دخترخانمی زيباخطاب به رئيس شركت امريكایی ج پ مورگان نامهای بدين مضمون نوشت:
من24سال دارم.جوان،زيبا،خوشاندام،دارای تحصیلات آکادمیک هستم.چگونه میتوانم بامردی ازدواج کنم که به اندازه شمادرآمدداشته باشد؟
امااگرشماعلاوه برجوانی وزیبائی کالاهای باارزشی مثل"انسانیت،پاکدامنی،شعور،اخلاق،تعهد،صداقت،وفاداری،حمایت وعشق "داشته باشیدکه مثل سرمایه من روبه رشدباشدیاحداقل نفع آن ازمن منقطع نشودآنوقت احتمالااین معامله برای من هم سودفراوانی خواهدداشت.چون ممکن است من فاقددارایی های شماباشم ومن بعد ازازدواج برای زندگی مشترک شدیدابه آنهانیازپیداخواهم کرد.
اميدوارم اين پاسخ كمكتان كند...
یک شنبه 18 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
یک شنبه 18 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
يه روز يه تركه ..
یه روز یه ترکه باعث ميشه ورزش ايران و آسيارو به اسم اون بشناسن:
علی دایی!
یه روز یه ترکه نابغه والیبال جهان میشه:
سعید معروف!
یه روز يه تركه بوئينگ ٧٢٧ رو بدون چرخ دماغه بسلامت فرود آورد: كاپيتان شهبازى!
یه روز یه ترکه ميره جبهه، بعداز يه مدت فرمانده ميشه، وقتى بهش ميگن برادرت شهيد شده، و سمت عراقيها مونده، اجازه بده بريم بياريمش،
ميگه كدوم برادرم؟
اينجا همه برادرهای من هستن!
اون تركه بعداً خودشم به خيل برادرهاى شهيدش پیوست:
شهید باکری!
یه روز يه تركه اولين عمل جراحی قلب و كليه رو تو ايران انجام داد و جايزه بهترين پزشک دنیارو گرفت:
پروفسور جواد هيئت!
یه روز يه تركه اولين دانشگاه هفت زبانه ی دنیارو راه انداخت:
ربع رشيدى!
یه روز يه تركه لباسهاشو تو سرماى آذربايجان وخطر برخورد قطار، آتش زد تا قطارى با مسافرهاش سالم بمونن:
دهقان فداكار!
یه روز يه تركه اولين بار مدرسه ای براى لال ها و كرهای ایران بنيانگذارى كرد:
باغچه بان!
یه روز يه تركه:
بابک خرمدین بود،
شهريار بود،
ستارخان بود،
باقرخان بود،
که براى هميشه مرد بودن!
تقدیم به همه هموطنای ترک زبان ایران زمین!
یک شنبه 18 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ
تو فیلمهای ایرانی:زنه باروسری و مانتو میره تو اتاق میخوابه مرد هم رو مبل میخوابه توقسمت بعدی زنه حاملست به این روش گردافشانی گویند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوانوفا و آدرس VAFA-68.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.