عاشقانه و عارفانه

پنج شنبه 22 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ

زندگی چیدن سیبی است باید چیدو رفت
زندگی تکرار پاییز است باید دیدو رفت
زندگی رودی است جاری هرکه آمد کوزه ای پر کردو رفت
قاصدک این کولی خانه به دوش روزگار
کوچه گردی های خود را زندگی نامیدو رفت
تا کجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت؟
تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت؟
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار؟
خسته ام از زندگی با غم های  بی شمار




پنج شنبه 22 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ

عروسی داییم بود بعد داییم بزرگم 1 میلیون پنج تومنی تقلبی گرفته بود ک بپاچه سر دوماد پرچم خانوادرو ببره بالا ک بگه مثلن ما مایه داریم!!!!!!
خلاصه داشتیم می زدیم می رقصیدیم و داییمم همینجور پول می پاچید رو سر ما
ما ک می دونستیم تقلبیه اصن تخممونم نبود فقط می رقصیدیم ...همه کفشون برید بود وسط رقص بودیم ک داییم یهو داد زد یه بسته پنج تومنی واقعی اشتباه پاچیدم ! !!! همه ما این شکلی شدیم :|
عین یه گله گرگ ک می زنه به گوسفندا پریدیم رو مهمونا پولارو جمع کردیم7-8 نفر دستو پاشون شکست ....
بابا بزرگم زیر دست و پا موند همونجا بگا رفت فوت  کرد..دخترخالم پرده اش پاره شد از شیش نقطه...دایی کوچیکم دماغش از سه نقطه شکست ..خالم رباط پاره کرد... ر...
ولی خوشبختانه کل 500 تومن رو جمع کردیم -_-




پنج شنبه 22 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ

پسره به مادرش گفت با اين قيافه ترسناكت چرا اومدی مدرسه؟          مادر گفت غذاتو نبرده بودی،نميخواستم گرسنه بمونی.پسر گفت ای كاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگي من نشی...          همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید.. چندسال بعد پسر در 1شهر ديگه دانشگاه قبول شد و همون جا کار پیدا کرد و ازدواج كرد و  بچه دار شد.          خبر به گوش مادر رسيد .          مادر گفت بیا تا عروس و نوه هامو ببینم.اما پسر میترسید که زنش و بچش از ديدن پیرزن یه چشم بترسن..چند سال بعد به پسره خبر دادن مادرت مرده ..          وقتی  رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط 1 يادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود:          پسره عزيزم وقتی 6سالت بود تو 1تصادف 1چشمتو از دست دادی،اون موقع من 26سالم بود و در اوج زیبایی بودم و          بعنوان 1مادر نميتونستم ببينم پسرم 1چشمشو از دست داده واسه همين 1چشممو به پاره تنم دادم،تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی كنی پسرم .مواظب چشم مادرت باش .. اشك در چشمهای پسر جمع شد..          ولی چه دیر...          سلامتی تمام مادرا لايك كنيد.../         




چهار شنبه 21 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ

ﻣﺎ ﭘﺸﺖ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮎه ﭘﺸﺘﻤﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﻠﻮﯾﯿﻢ ﺍﺯﺷﻮﻥ!
ﺣَﺮﻓﺎﯼِ ﭘُﺸﺖِ ﺳَﺮَمون
ﺣَﺮﻑ ﻧﯿﺴﺖ...
☜ﻋُﻘﺪَﺳﺖ☞




چهار شنبه 21 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ

مورد داشتیم پسره زنگ زده ۱۱۰ گفته :
به دادم برسید دو تا دخترا دارن سر من دعوا میکنن
پلیس اومده گفته : خب دعوا کنن تو چرا ترسیدی ؟
پسره گفته : آخه اونکه زشت تره داره برنده میشه




چهار شنبه 21 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ

دنیا
 بسیار زیباتر می‌شد

 اگر انسان‌ها
 به جای دین ،

 به انسانیت معتقد بودند،
 انسانیت چیزی‌ ست

ورای همه‌ی ادیان ،
 انسانیت ، مهربانی‌ ست .

 نماز و دعا و روزه ندارد ، انسانیت
 گاهی یک لبخند است

که به کودک غمگینی
هدیه می‌کنید ...






چهار شنبه 21 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ

دخترخانمی زيباخطاب به رئيس شركت امريكایی ج پ مورگان نامه‌ای بدين مضمون نوشت:

من24سال دارم.جوان،زيبا،خوش‌اندام،دارای تحصیلات آکادمیک هستم.چگونه میتوانم بامردی ازدواج کنم که به اندازه شمادرآمدداشته باشد؟

جواب مديرشركت مورگان:
درآمدسالانه من باآرزوی شماهمخوانی دارد،اماازديديک تاجرازدواج باشمااشتباه است.
آنچه شمادرسرداريد مبادله منصفانه"زيبائی"با"پول"
است.زيبایی شمارفته‌رفته محوميشوداماپول من بعيداست بربادرود.درآمدمن بالاترخواهدرفت اماچین وچروک وپیری جایگزین زیبائی شماخواهدشد.من يک"سرمايه روبه رشد"هستم اماشمایک"سرمايه روبه زوال".پس آدم پولدارنادان نيست باشماازدواج کند.مافقط باامثال شماقرارمیگذاريم اماازدواج هرگز.

امااگرشماعلاوه برجوانی وزیبائی کالاهای باارزشی مثل"انسانیت،پاکدامنی،شعور،اخلاق،تعهد،صداقت،وفاداری،حمایت وعشق "داشته باشیدکه مثل سرمایه من روبه رشدباشدیاحداقل نفع آن ازمن منقطع نشودآنوقت احتمالااین معامله برای من هم سودفراوانی خواهدداشت.چون ممکن است من فاقددارایی های شماباشم ومن بعد ازازدواج برای زندگی مشترک شدیدابه آنهانیازپیداخواهم کرد.

اميدوارم اين پاسخ كمكتان كند...




یک شنبه 18 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ




یک شنبه 18 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ

يه روز يه تركه ..

یه روز یه ترکه باعث ميشه ورزش ايران و آسيارو به اسم اون بشناسن:
علی دایی!

یه روز یه ترکه نابغه والیبال جهان میشه:
سعید معروف!

یه روز يه تركه بوئينگ ٧٢٧ رو بدون چرخ دماغه بسلامت فرود آورد: كاپيتان شهبازى!

یه روز یه ترکه ميره جبهه، بعداز يه مدت فرمانده ميشه، وقتى بهش ميگن برادرت شهيد شده، و سمت عراقيها مونده، اجازه بده بريم بياريمش،
ميگه كدوم برادرم؟
اينجا همه برادرهای من هستن!
اون تركه بعداً خودشم به خيل برادرهاى شهيدش پیوست:
شهید باکری!

یه روز يه تركه اولين عمل جراحی قلب و كليه رو تو ايران انجام داد و جايزه بهترين پزشک دنیارو گرفت:
پروفسور جواد هيئت!

یه روز يه تركه اولين دانشگاه هفت زبانه ی دنیارو راه انداخت:
ربع رشيدى!

یه روز يه تركه لباسهاشو تو سرماى آذربايجان وخطر برخورد قطار، آتش زد تا قطارى با مسافرهاش سالم بمونن:
دهقان فداكار!

یه روز يه تركه اولين بار مدرسه ای براى لال ها و كرهای ایران بنيانگذارى كرد:
باغچه بان!

یه روز يه تركه:

بابک خرمدین بود،

شهريار بود،

ستارخان بود،

باقرخان بود،

که براى هميشه مرد بودن!

تقدیم به همه هموطنای ترک زبان ایران زمین!




یک شنبه 18 آبان 1393
ن : SHAHℜÀℳ

تو فیلمهای ایرانی:زنه باروسری و مانتو میره تو اتاق میخوابه مرد هم رو مبل میخوابه توقسمت بعدی زنه حاملست به این روش گردافشانی گویند





تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوانوفا و آدرس VAFA-68.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.